پیام‌هایی از منابع مختلف

 

۲۰۲۳ آوریل ۴, سه‌شنبه

حضرت عیسی به من نشان می‌دهند که زمین بعد از دگرگونی چه شکلی خواهد بود.

پیام خداوند ما به والنتینا پاپاگنیا در سیدنی، استرالیا در ۲۴ مارس ۲۰۲۳

 

در خانه، نیمه شب، ساعت یک و سی دقیقه صبح، وقتی که از خداوند تشکر می‌کردم و او را برای مهربانی‌اش ستایش می کردم، درست همان لحظه، خداوند ما سخن گفت.

با صدایی قوی و محکم، حضرت عیسی فرمودند: "والنتینا، فرزند من، یک گناهکار نزد من بیاور!"

در فکر بودم: «ساعت یک و سی دقیقه صبح از کجا باید یک گناهکار پیدا کنم؟»

او گفت: “اطراف خودت را نگاه کن! همه جا هستند، در سراسر جهان. تو مرا تسلی خواهی داد و من به خاطر آن تو را برکت خواهم داد.”

من به خداوند ما گفتم: "بهتر است همه‌ی مردم دنیا را به شما پیشنهاد کنم چون همه‌مان گناهکاریم."

چهره‌ی خداوند بسیار غمگین بود. او با قدردانی عمیق فرمودند: “متشکرم، فرزند من.”

سپس حضرت عیسی ما رفتند.

بعد از مدتی، ناگهان خداوند دوباره آمدند، همراه با دو فرشته. نسبت به کمی قبل خیلی شادتر بودند.

او گفت: “با من بیا چون می‌خواهم خبر خوش بازگشتم را برایت آشکار کنم.”

ناگهان خود را در بهشت با خداوند ما و دو فرشته، در حضور مقدس ایشان یافتم.

خداوند فرمودند: “فرشته قبلاً خبر خوش بازگشتم را به تو گفته است." این سه روز پیش بود.

"اما امروز، شما واقعاً تجربه خواهید کرد که وقتی همه‌ی این دگرگونی رخ می‌دهد چه خواهد شد.”

با لبخند فرمودند: “من هرگز قبلاً به کسی نشان نداده‌ام یا آشکار نکرده‌ام تا تجربه‌ کند آنچه را که در این دوران جدید قرار خواهم داد. شما تجربه خواهید کرد چه اتفاقی می‌افتد."

خداوند بسیار هیجان زده بودند. نزدیک من آمدند، با ملایمت ریش خود را به گونه‌ی من کشیدند و گفتند: “می‌دانی که خیلی مورد لطف قرار گرفته‌ای؟ و من تو را خیلی دوست دارم.”

من گفتم: "من هم شما را دوست دارم، خداوند. اما مردم حسادت خواهند کرد."

خداوند پاسخ دادند: “والنتینا، وقتی مردم به من نزدیک می‌شوند، من آنها را عمیقاً دوست دارم و با آنها صمیمی هستم. من از داشتن رابطه‌ی صمیمانه با فرزندانم خوشحال می‌شوم. مایلم هر یک از آنها نزد من بیایند و به‌صورت صمیمانه با من رشد کنند.”

سپس پارچه‌ای بسیار کم‌رنگ، آبی آسمانی نازک با طرحی ظریف را به من نشان دادند که روی چمن‌های سرسبز قرار داشت. این پارچه در یک منطقه بزرگ گسترده شده بود و خداوند از من دعوت کرد تا همراه ایشان در وسط پارچه بپیوندیم. خداوند تقریباً روی آن نشستند و من کنارشان زانو زده بودم. دو فرشته در کنار این پارچه ایستاده بودند، نظاره‌گر بودند. پارچه صاف و شکل دار بود، شبیه به جهان، و می‌توانستم برخی از لبه‌هایش را که منعکس کننده شکل و طرح کلی برخی از کشورهای جهان بود ببینم. این پارچه نماینده‌ی زمین است.

سپس خداوند به من گفتند: “نزدیک‌تر بیا. حالا می‌خواهم به تو نشان دهم. ما وارد دگرگونی خواهیم شد.”

نزدیکتر به خداوند رفتم و در مقابل چشمان خودم، شاهد دگرگونی بودم که روی زمین رخ خواهد داد.

ناگهان فیض‌های طلایی از آسمان بر خداوند و من سرازیر می‌شدند. بسیار نفس‌گیر بود. ما بخشی از این دگرگونی بودیم که به جهان نزدیک می‌شود.

خداوند در حال نشان دادن اینکه چگونه قبلاً زمین را برای بازگشت خود آماده می‌کنند بودند.

او گفت: “من الان دارم روی آن کار می‌کنم.”

او دانه‌هایی را به من نشان دادند که در دستشان داشتند. آنها رنگ‌های مختلفی داشتند، برخی سفید و برخی قرمز مانند فلفل سیاه. سپس فرمودند: "با کاشتن این دانه‌ها زمین را پاکسازی می کنم."

خداوند به لبه‌ی پارچه رفتند و زانو زدند، با بلند کردن پارچه، دانه‌های زیبای خود را زیر لبه‌های آن قرار دادند. سپس پارچه را به‌طور مرتب تا کردند، مانند یک سجاف واحد، تا دانه‌ها از دید جهان پنهان شوند. او این کار را ادامه داد، به آرامی در اطراف لبه‌های پارچه حرکت کرد و دانه‌های زیبای خود را قرار می‌داد که خوبی است که بر زمین فرود خواهد آمد. او تا زمانی که کنترل جهان را به دست بگیرد، به این کار ادامه خواهد داد. البته با کمک دعاهای ما.

گفت، «این‌ها بذرهایی هستند که من می‌کارم تا زمین را پاک کنم، زمینی که اینقدر سمی و بوی گناه می‌ده. دنیا حالا خیلی گناه‌آلود شده است.»

وقتی داشت این دانه‌ها رو می‌کاشت، اونها رو بهم نشون داد و گفت: «این‌ها دانه‌های خوب و خالص هستند و تو می‌تونی بخوریشون.» کمی برداشت و گذاشت توی دهنش.

تونستم ببینم که بعضی از این دانه‌ها جوونه زده بودن و داشتن رشد می‌کردن.

همزمان، خدای ما عیسی این دگرگونی رو به وجود آورد. من بی‌زبون شده بودم؛ نمی‌تونم بگم چه حس قشنگی بود، حسی که هیچ وقت نمیخوای ازش جدا بشی—تمام شادی و نعمت‌ها توی فضای اطرافمون می‌ریختن، از همه طرف سرازیر میشدن و روی زمین فرود میان. اونقدر تحت تاثیر تجربه‌ام بودم و خدای ما رو با شادی و لذت بی‌اندازه لبخندزنان تماشا کردم.

یه دگرگونی کامل در دنیا اتفاق می‌افته—یه زمین جدید.

گفت، «والنتینا، نه تنها این اتفاق میفته، بلکه چیز قشنگ دیگه‌ای که میخوام بهت بگم اینه که من بین مردمم قدم خواهم زد و باهاشون روی زمین، حضوری صحبت می‌کنم. دوباره واقعاً به‌صورت حضوری روی زمین حضور خواهم داشت.»

بعد گروه‌هایی از آدم‌ها رو بهم نشون داد که دور هم توی یه خیابون ایستاده بودن. اینجا مردان، زنان و بچه‌ها پراکنده بودن. اون بین گروه ها قدم می‌زد، باهاشون صحبت میکرد، گپ میزد. اونا از همه جا صداش میکردن تا به جمعشون ملحق بشه. همه‌شون میخوادن توی حضورش باشن. خدای ما میخواد همه رو خوشحال کنه. خیلی قشنگ بود و خدای ما خیلی شاد بود.

بهم نشون داد که چطور صلح و عشق بین مردم جریان پیدا میکنه. دیگه خبری از نفرت نیست. یه زندگی ساده خواهد بود. همه‌شون به همدیگه کمک می‌کنن و با همدیگه مهربون هستن.

گفت، «والنتینا، تو هیچ تصوری نداری که چه شکلی میشه. بهشت روی زمین میشه؛ دیگه خودخواهی یا حرص وجود نخواهد داشت. تمام شر شکست میخوره.»

خدای ما عیسی در حالی که درباره دگرگونی زمین برام تعریف میکرد لبخند میزد.

حس یه اتحاد صمیمی با خدای ما عیسی رو داشتم. می‌خواستم توی این نعمت فوق‌العاده‌ای که بهم نشون میداد بمونم، اما اون گفت: «میخوام به مردم بگی که من دارم هر روز نزدیک‌تر و نزدیک‌تر میشم به برگشتن روی زمین و برای اومدنم آماده میشم.»

خدای ما میخواد که ما توی یه حالت فیض باقی بمونیم و ازش صدا بزنیم:

‘عیسی بیا، عیسی به پادشاهیت بیا.’

اون میخواد که اینو هر روز تکرار کنیم. خدای ما مسئول زمین هست چون در نهایت همه چیز آفرینش اوست.

در آخر، وقتی خدای ما تمام دگرگونی رو بهم نشون داد، یه فرشته یه ظرف بزرگ مربعی کاملاً سفید آورد. خدای ما اون ظرف رو توی مرکز پارچه گذاشت که نماینده مرکز زمین بود. به طرز قشنگی داخل این جعبه میزبان نان‌های مقدس سفید بودن، یعنی قربانی مقدس.

بعد خدای ما یه دسته گل زیبا از گل های سفید رو برداشت که فرشته نگه داشته بود. با برگهای پراکنده و یه روبان سفید دور ساقه‌ها گره خورده بود، اینا گل‌های بهشتی بودن که اینجا روی زمین دیده نمیشن. خدای ما اون گل‌های سفید رو به‌صورت عمودی توی مرکز جعبه چوبی سفید گذاشت.

قدردانی مردم خیلی زیاد خواهد شد و تبدیل میشه به یه دسته گل آسمانی از گل‌ها. در دوران جدید، مردم واقعاً قربانی مقدس را ارج می‌نهند و احترام میذارن.

ای عیسی مسیح، ممنونم که اینو بهم آشکار کردی و به مردم امید دادی چون منتظر اومدن تو هستن. خیلی دوستت دارم.

قبل از دگرگونی، خدای ما بهم نشون داد چقدر خطر توی دنیا وجود داره و اینکه اون ما رو رها نمی‌کنه. بهم نشون داد که چند بار در معرض خطر جدی شورش‌ها بودیم، تحت کنترل قرار گرفتن و آدم‌های شرور خواستن جنگی راه بندازن. اما هر دفعه اون جلوی این شر رو می‌گرفت.

بعد خدای ما بهم نشون داد چقدر به خطر فوران جنگ نزدیک هستیم. وقتی روبه‌روی خدای ما بودم، یه تصویر پشت سرش ظاهر شد که همه خطوط درهم و برهم روی کاغذ بودن، همه در جهت‌های مختلف. این خطوط درهم‌ریخته نماینده تمام شرارت‌هایی هستن که توی دنیا برنامه‌ریزی میشن. بعد روی این تصویر، عکس های زیادی از خدای ما رو دیدم، مثل تصاویر مقدس. یعنی هر دفعه اونها قصد راه انداختن یه کار شیطانی رو داشتن، خدای ما مداخله میکرد و جلوی نقشه‌هاشون رو می‌گرفت چون میدونه که چقدر برای دنیا خطرناکه.

گفت، «تو نمی‌دونی چقدر به جنگ جهانی سوم نزدیک شدی بودی و هر دفعه من اون رو متوقف کردم. اما تا کی میتونم این کارو ادامه بدم؟ به مردم بگو توبه کنن و دعا کنن.»

گفتم، «پروردگار عیسی، ممنونم که هر بار این جنگ رو متوقف کردی، اما مردم قدردان تو نیستند.»

پرودگمون درباره‌ی دعاه کردن حرف می‌زد. اون گفت، «من به دعا نیاز دارم. من از شما کمک لازم دارم.»

پروردگار ما واقعاً خدای زیباییه. باید دوستش داشته باشی. باید برای کسایی که اونو نمی‌شناسن و ردش می‌کنن دعا کنیم. حضور در پیشگاه مقدس اون آدم رو چنان خوب می‌کنه که دیگه هیچ چیز بهتری نتونی بخوای. با پرودگمون احساس امنیت می‌کنی. حس کامل بودن داری.»

پروردگار عیسی، ازت ممنونم بابت این پیام زیبای امید برای بشریت.

منبع: ➥ valentina-sydneyseer.com.au

متن این وب‌سایت به طور خودکار ترجمه شده است. از هرگونه خطا پوزش می‌طلبیم و لطفاً به ترجمه انگلیسی مراجعه کنید